دوش حموم
امروز هوا باروني بود و بعد از ظهر پارك نرفتيم و خونه مونديم. تو خونه كلي بازي كرديم. از پازل گرفته تا همه جوره بازي. ساعت حدود هشت شب بود كه رفت دستشويي . برنامه داريم هر وقت مي ره دستشويي. بعد شلنگ آب رو برداشت و بر عس گذاشت سر جاش و گفت: حالا شد دوش حموم. مامان بيا حموم بريم. گفتم : كي بهت ياد داده؟ گفت پيماني. با بدبختي راضيش كردم كه بياد بيرون. داشتم خشكش مي كردم كه بابايي اومد. بهش گفت تو اين كار و يادش دادي؟ گفت بخدا نه. اين هر كار بدي كه انجام مي ده مي گه پيماني يادم داده. بعد كلي با هم خنديديم. ...
نویسنده :
لعيا خاني
23:59